جدول جو
جدول جو

معنی کرک مار - جستجوی لغت در جدول جو

کرک مار
گوساله ی لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
دهی است فرسخی در مغرب کاکی به فارس. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دوایی است که آن را حندقوقی گویند و به فارسی انده قوقو خوانند و بر کلف مالند نافع باشد. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی حندقوقی است. (فهرست مخزن الادویه). رزق. حندقوق. (اقرب الموارد).

درخت سدر که کنار نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کنار شود، شبدر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شبدر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ وَ)
ذوزغب. ذوخمل. پرزدار. (یادداشت مؤلف). دارای کرک. که کرک دارد. کرکناک. پرزناک
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان. دامنه و سردسیر است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مانند کرخ. شبیه به کرخ:
هر روز شادی نوبنیاد و رامشی
زین باغ جنت آیین زین کاخ کرخ وار.
فرخی.
رجوع به کرخ و کرخ بغداد شود
لغت نامه دهخدا
دارندۀ کرم. که صاحب کرم است:
کرم داران عالم را درم نیست
درم داران عالم را کرم نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
نوعی از ونجه است. (انجمن آرای ناصری). نوعی ازیونجه است که به چارپایان دهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ بَ)
کرک بازنده. که کرک پرورد همچون کبوتر باز و جز آن. رجوع به کرک شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لِ مُ سَ)
دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فقع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرکمان
تصویر کرکمان
شبدر از گیاهان شبدر خوشبوی، روزی (رزق) شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره ماه
تصویر کره ماه
آیشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله مار
تصویر کله مار
گونه ای قارچ که بدا فقع گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمک کار
تصویر کمک کار
اییار یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکما
تصویر کرکما
((کَ))
دم جنبانک
فرهنگ فارسی معین
دوا و درمان، پیچک صحرایی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماه های تقویم تبی، مهرماه گالشی، هفتمین ماه باستانی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بره دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی خودرو که در ییلاق روید
فرهنگ گویش مازندرانی
اهرم بالابرنده ی چوبی، محل نگهداری گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچک صحرایی، نیلوفر وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگترین هیزم درون اجاق که برای دوام آتش در اجاق گذارند.، خوک ماده ای که توله هایش را به همراه داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نامادری، مادر ناتنی
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم ابریشم
فرهنگ گویش مازندرانی
کلمره، نوعی مار
فرهنگ گویش مازندرانی
مار کبرا
فرهنگ گویش مازندرانی
اسبی که کره دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
نیلوفر صحرایی، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نامادری، زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
زنی که به عنوان مادر عروس نقش راهنما داشته و همراه عروس به
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیچک از نوع گل شیپوری، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در، چوبی که در ساخت کلون در به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ کرچ که جوجه آورده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغی که جوجه های کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی